با ظهور اسلام و دیدگاه قرآن مجید و رسول اکرم نسبت به ایرانیان که از آنها همواره به نیکی یاد شده متأسفانه بعد از رحلت حضرت رسول این نگرش به ایرانیان بعلت علاقه آنها به اهل بیت (ع) تغییر پیدا می کند. در این دوران یعنی بعد از رحلت حضرت رسول اعراب همواره از این حربه سیاسی و اجتماعی و قومی نسبت به ایرانیان استفاده کردند. لذا آزار و اذیت ایرانیان بخصوص در دوران حکومت امویان باعث بروز نهضت آزادیخواهی ایرانیان از جمله قیام ابومسلم خراسانی گردید. ایران، با تمدن چندین هزار ساله خود همواره تلاش کرد تا زیر سلطه اعراب نرود و فرهنگ و زبیان و تمدن خود را حفظ نماید. نهضت عاشورا و عشق و علاقه ایرانیان به این قیام خود نمونه بارزی است که ایرانیان تلاش نمودند تا میان اسلام و عرب تفکیک قائل شوند.
و ستمگرانه معاویه و دستیارانش قیام کردند.
۱ـ تشدید تعصبهای قومی و سیاسی نسبت به ایرانیان
و از جمله ایرانیان گردید. با اینکه زید بن علی (ع) فرزند امام چهارم شیعیان حضرت سجاد (ع) بود، با اینهمه این عرب های مغرور ، از اینکه او هوای خلافت بر سر داشت به تعجب فرو رفتند و می گفتند که مادرش کنیز است، چگونه می خواهد خلیفه شود؟ در حالی که مادرش از شاهزادگان بود. اما یزید بن ولید اموی که از مادری کنیز بوجود آمده بود اشکالی نداشت که در سال ۱۰۱ هجری به خلافت برسد. (همان منبع).
در کتاب تاریخنامه سلاجقه از سلیمان بن عبدالملک هفتمین خلیفه اموی ذکر شده که ما در شگفتیم از این پارسیان که هزار سال پادشاهی کردند و حتی یکساعت به ما محتاج نشدند، اما ما صد سال حکومت کردیم، بی آنکه حتی یکساعت بدان بی نیاز باشیم. (تاریخ سلاجقه، عماد کاتب ۵۷) به هر روی معاویه حکومت دینی اسلام را به یک حکومت سیاسی تبدیل کرد و خلافت را که جانشینی پیامبر اکرم است ، به صورت موروثی( همچون سلطنت ) درآورد و مورخان نوشته اند که او نخستین کسی بود که در اسلام به تخت سلطنت نشست (مقدمه ابن خلدون، ۱۶۹ و ۲۱۷) . مورخان معاویه را متهم کردند که حکومت دینی در اسلام را به یک سازمان سیاسی تبدیل کرد که هیچ شباهتی با خلافت انتخابی خلفای راشدین نداشت (همان منبع ـ ۲۲۰). وی در داخل به سرکوبی و نابودی مخالفان پرداخت و با بذل مال و اعطای حکومت و ولایت آنان را اراضی و موافق خویش کرد و در خارج قلمرو نیز به گسترش حوزه خود و به عبارت دیگر به بسط و توسعه کشور موروثی خود که عمال آن از بین اعراب انتخاب می شدند سرگرم بود.
قیام ایرانیان علیه اعراب
بر آن شدند تا ریشه این فساد و تعصب و برتری جویی را از بیخ و بن برکند و اجازه ندهند که جنایتکاران همچنان بر مرکب مراد سوار و به یکه تازی مشغول باشند. خوشبختانه توجه و تعمق به آیات (آیه ۱۳ سوره حجرات) قرآنی که به صراحت مساوات را در میان همه مسلمانان دستور می فرمود و با شنیدن سخنان دلنشین پیشوای اسلام (ابن هشام، ۹۶۹) که همه افراد بشر را در هر نژاد و رنگ و حکومت یکسان و برابر تلقی می کرد، ایرانی به خود آمده، چهره کریه فرمانروایان ستمگر عرب را مد نظر قرار داده و در امحاء آن مصمم شده بود. ایرانی که تا قبل از شکست از تازیان خود را سرور و برتر از ملت های دیگر جهان می دانست و نظر به احراز مقامی رفیع در فرهنگ و تمدن، بسیاری از اقوان و ملل از آنجمله اعراب را بدیده حقارت می نگریست، اکنون که پس از شکست نظامی از تازیان و قبول دیانت اسلام خود را مضطرب و نگران می دید، از اینکه استقلال وطنش از دست و دین نیاکانش جای هود را به دین نو سپرد، از آشفتگی خاطر و اندوه درون فارغ و آسوده نبود اما باور داشت که این شکستها و دگرگونی ها زندگی و واژگونی تاج و تخت شاهان ساسانی نمی تواند یکباره طومار حیاتی مدنی و فرهنگی او را در هم پیچد و به حیات افتخار آمیز چند هزار ساله اش خاتمه دهد.
تأثیر معنوی ایرانیان بر سایر ملل و گسترش اسلام
حملات اسکندر، اعراب، تاتارها، تیموریان ……. به ایران که در زمره بزرگترین و سهمناک ترین حمله های تاریخی جهان می باشد چنین نتایج مورد انتظاری را ببار آورده و در همه ی ازمنه تاریخ، گو اینکه ایرانی ها شکست خورده بودند اما دیری نپایید که آن شکست ظاهری (که جنبه نظامی داشت ) ، به شکست معنوی دشمن مبدل شد و سیادت و حکومت ملل فاتح بدست ایرانیان و در ید قدرت و اختیارشان قرار گرفت. میدانیم که درآن جنگ ها قسمت بزرگی از سرزمین اجدادی ما بدست دشمن افتاد و بیگانگان مدت زیادی در وطن ما ، فرماندهی داشتند و ایرانی ناگزیر بود که حکومت فاتح را با تمام خصوصیاتش بپذیرد ، اما شکست و از دست دادن حکومت شیوه فکر ایرانی را در حفظ استقلال و آزادی و احترام به آداب و رسوم ملی دگرگون نساخت و همچنان به هوای تجدید آزادی و اعاده استقلال، دل ها درسینه ها می تپید.
گفتیم که اعراب نتوانستند بر افکار و عقاید ملی ایرانیان دست یابند و مردم این آب و خاک را زیر سلطه و اقتدار خود ، خرد و نابود سازند و لذا دوران تسلط و حکومت تازیان بر ایران
کوتاه بود و تازه در این زمان کوتاه هم ، فرمانروایی حقیقی در دست ایرانیان بود و همه ی حکام و فرمانرویان تازی در اداره حکومت و شیوه مملکت داری ، تابع ومطیع راهنمایی های ایرانیان بوده اند.
در اینجا لازم است که نظریه صریح و قاطع آقای «دوزی» را درباره تسلط معنوی ایرانیان مغلوب بر عرب فاتح را نقل کنم تا بیشتر به تایید آن اصل معتبر و مسلم تاریخی که بدان اشاره شد، جلب نمایم. تفوق ایرانیان بر عرب یا به عبارت دیگر سیطره ی مغلوب بر غالب، دیر زمانی در حال تکوین بود و همینکه عباسیان به خلافت نائل گردیدند ، این معنی به حد کمال رسید. فراموش نشود که اگر عباسیان پایگاه بلندی احراز کردند از برکت مساعی ایرانیان بود . ایرانیان بنای سیاست خود را بر این گذاشتند که پیوسته مواظب عرب باشند و فقط به ایرانیان (تاریخ طبری جلد سوم ـ ۱۱۴۲) اعتماد کنند، لذا با عرب ها طرح دوستی ریختند و برجسته ترین شخصیت های دربار باالنتیجه از میان ایرانیان برگزیده شدند. ۴
در اینجا لازم است اشاره ای به آیات کریمه قرآن مجید در مورد ایرانیان بشود. خداوند بزرگ در قرآن مجید از پارسیان به قوت و مردانگی یاد می کند و می فرماید «بعثنا علیکم عبادالنا اولی باس شدید» . یعنی بفرستادیم بر شما بندگانی از آن ما، خداوند نیرو و بطش سخت بودند (آیه ۵ سوره ۱۷ به نقل از فارسنامه ابن بلخی). در جای دیگر از قرآن، آنجا که از قتل یحیی بن ذکریا سخن می گوید از خداوندان نیرو و بطش سخت (یعنی پارسیان ) یاد می کند: «ستدعون الی قوم اولی باس شدید تقاتلونهم اوسلیمون» (آیه ۱۶ سوره الفتح از همان مأخذ) در جای دیگر نیز از قول رسول اکرم روایت است که می فرماید «لو کان هذا العلم معلقا بالثریا ،لناله رجال من فارس» یعنی اگر علم از ثریا آویخته بودی مردانی از پارس بیافتندی (فارسنامه ابن بلخی).
۲. (Raynhart Piter Dozi) دوزی شرق شناس هلندی و از علمای بزرگ زبان عرب بود (۱۸۲۰-۱۸۸۰)جهت اطلاعات بیشتر رجوع شود به دائره المعارف فارسی.
۳.عبدالملک و ولید (۸۶.ه.ق) خلیفه ششم امویان بود . جهت اطلاعات بیشتر به دایره المعارف اسلامی تالیف دکتر حسین مصائب مراجعه شود .
۴.برامکه یا آل برمک ، خاندان محتشم و معروف ایرانی از اهل بلخ که در دوره خلافت منصور سفاخ و هارون از رجال و امیر خلفا بوده اند .
۵.دکتر جواد معین الدین ، تعصب های قومی ، سیاسی و اجتماعی اعراب نسبت به ایرانیان ، فصلنامه تخصصی سیاسی ، دانشگاه آزاد اسلامی ، تهران ، ۱۳۸۷، صص ۵۳-۴۳.
نظرات شما عزیزان: